loading...
new Poetry

هنوز در فکر آن کلاغم در دره‌های یوش
با قیچی سیاهش
بر زردی برشته گندمزار
با خش خشی مضاعف
از آسمان کاغذی مات قوسی برید کج
و رو به کوه نزدیک
با قارقار خشک گلویش چیزی گفت
که کوه ها بی‌حوصله در زل آفتاب
تا دیرگاهی آن را با حیرت در کله‌های سنگی‌شان تکرار می‌کردند
گاهی سوال می‌کنم از خود
که یک کلاغ
با آن حضور قاطع بی‌تخفیف
وقتی صلات ظهر با رنگ سوگوار مصرش بر زردی برشته گندمزاری بال می‌‌کشد
تا از فراز چند سپیدار بگذرد
با آن خروش و خشم چه دارد بگوید با کوه‌های پیر

کین عابدان خسته خواب آلود در نیمروز تابستانی تا دیرگاه  آن را با هم تکرار کنند؟


(احمد شاملو)

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
آه اگر آزادی سرودی می خواند کوچک، همچون گلوگاه پرنده ای، هیچ کجا دیواری فرو ریخته برجای نمی ماند؛ سالیان بسیاری نمی بایست دریافتن را ، که هر ویرانه نشانی از غیاب انسانیست ...
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 22
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 5
  • آی پی دیروز : 25
  • بازدید امروز : 7
  • باردید دیروز : 12
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 20
  • بازدید ماه : 19
  • بازدید سال : 23
  • بازدید کلی : 87
  • کدهای اختصاصی

    اسلایدر