loading...
new Poetry

همه لرزش دست و دلم از آن بود که عشق پناهی گردد
پروازی نه ،گریز گاهی گردد
آی عشق، آی عشق! چهره ی آبی‌ات پیدا نیست!
...
و خنکای مرحمی بر شعله زخمی
نه شور شعله بر سرمای درون
آی عشق، آی عشق! چهره ی سرخت پیدا نیست!
...
غبار تیره تسکینی بر حضورِ وهن
و دنجِ رهائی بر گریز حضور
سیاهی بر آرامش آبی
و سبزه ی برگچه بر ارغوان

آی عشق، آی عشق! رنگ آشنایت پیدا نیست!


(احمد شاملو)

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
آه اگر آزادی سرودی می خواند کوچک، همچون گلوگاه پرنده ای، هیچ کجا دیواری فرو ریخته برجای نمی ماند؛ سالیان بسیاری نمی بایست دریافتن را ، که هر ویرانه نشانی از غیاب انسانیست ...
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 22
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 17
  • آی پی دیروز : 25
  • بازدید امروز : 19
  • باردید دیروز : 12
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 32
  • بازدید ماه : 31
  • بازدید سال : 35
  • بازدید کلی : 99
  • کدهای اختصاصی

    اسلایدر